هر چند در دلم غمی طوفانیست اما نتوان دید و غمی پنهانیست رخ در ره رویای زمین رنگینست قلب ز غم قالب قرون زندانیست زیبایی ملک و ملکوت در جانست ذهن شریان و رگ شهر ویرانیست عقل دل و هوش رخ دین مدهوش سیر دوران، مهد سلوک عرفانیست فردی ز طلب گنج در خاموشیست فردی در طلب خصلتی انسانیست رسم جهان، زمین و زمان و آسمان رقص و پایکوبی و شعر خوانیست رفتن و رسیدن به اصل هدف قائی خلقت به سوی تعالی و آبادانیست هر چند در دلم غمی طوفانیست اما موج در کنار خدای مهربانیست
عطر شب بو عالمی را مست کرد او چو آمد زندگی را هست کرد شد خمار و روی معشوقش چو گل تا بیامد لحظه ها را بست کرد تن به تن در هر سخن فارغ ز من در طلوعش هر وجودی دست کرد بود، هست و گشت و گردید که شد جملگی یک واژه او را است کرد هر کلام جز نام او در این مقام زیر پا افتاد و جایی پست کرد ذات جان در آن نهان گردد عیان پشت خم صاف و خمود در جست کرد هر گره از کار عالم را گشود جملگی جام جهان را رست کرد 1397/02/15 و 1398/03/06(ع.موج)
درباره این سایت